من و شوهرم حدود هشت سال هست که با هم زندگی می کنیم و بچه نداریم و در شهر ای جدا از خانواده ها داریم زندگی می کنیم. اوایل زندگی حرمت ها بین ما به دلیل دعواها و نداشتن شناخت از بین رفت. الان رابطه بهتر و دعواهای کمتری داریم.
تا هر چیزی میشه شوهرم به من میگه بی ادبم در صورتی که من شدیدا به ایشون احترام می زارم اما ایشون نه توجهی به من داره نه احترامی به من میزاره.
کارهایی که خودش انجام نمیده رو میگه من نمیکنم
من واقعا همیشه به همه حرفاش گوش میدم و بهش نظر میدم . واقعا براش سعی میکنم بهترین باشم. اگه من از شرایط موچود هیچ اعتراضی نکنم ایشون شدیدا خوشحال و زندگیمون عالی به پیش می ره
اما من یک زنم
نیاز به توجه و فهمیده شدن دارم.
وقتی بهش میگم از فلان چیز ناراحتم و .... به من میگه اه چقدر غر میزنی! یا میگه لوس نکن خودتو!
من حتی نمیتونم بهش بگم از چی ناراحتم
من مثلا از اینکه شوهرم بعد از سرکار همش توی لپ تاپش هست نمیتونم اعتراض کنم چون اعتراص کنم هیچ توجهی نمیکنه و میگه تو به کار کردن من حسادت میکنی و مشکل داری!
اصلا حرف من رو نمیفهمه! جوری با من رفتار میکنه که من ساکت بشم!
من مثلا میگم برام وقت نمیزاری میگه ما با هم رفتیم خرید وسایل ضروری خانه! این یعنی وقت گذاشتن؟ میگم مثلا راجع به خودمون میگم میگه خب بگو چکار کنم کلا خلاقیت نداره
به من این حس رو نمیده که شخص مهمی توی زندگیش هستم
به من حس اهمیت نمیده
من خسته شدم از بس تمام مطالب روانشناسی توی اینترنت راجع به این هست که مردتون بهتون اهمیت نمیده؟ اشکالی نداره شما بیشتر بهشون عشق بدین!!! باباجان همه جا شده عشق دادن و توجه به مردها. اما کجا دارن به این مردها یاد میدن که جنس زن لطیف تره به توجه و احساس و عشق بیشتری نیاز داره اگه به زنی عشق و توجه بدید بهتون ده برابر بیشتر بر میگردونه
من خالی از عشقم و شوهرم نمیفهمه
فقط میخواد به خودش فکر کنه من مثل مترسک بخندم و همه چی خوبه!!!!
اینجوری که متوجه شدم اصلا عاشقم نیست..... من دوستش داشتم اما الان منم دیگه دوستش ندارم
خسته ام
دارم به جدایی فکر میکنم اما نمیدونم چطور ازش جدا بشم......
اصلا خسته شدم